اسامی قهرمانان شاهنامه و اشارهای کوتاه به داستانهای مربوط به آنها
خواننده گرامی توجه فرمایید که برخی از این اسامی مربوط به چند شخص مختلف در شاهنامه میباشد. ما در اینجا شرح حال معروفترین شخصیتی را که صاحب نام بوده، برایتان آوردهایم.
طهمورث:
فرزند هوشنگ و معروف به طهمورث دیو بند، سومین پادشاه ایران بود؛ پس از درگذشت پدر مدت سی سال پادشاهی کرد؛ او برای نخستین بار از پشم جانوران و جامه و گستردنی تهیه کرد و به پرورش پرندگان شکاری و خانگی پرداخت و مردم را به پرستش خدا فرا خواند.
طینوش:
قاصد رومی که به دربار یزدگرد آمده بود و بهرام گوره در آنهنگام در زندان پدرش بود، که به درخواست بهرام، طینوش پا درمیانی کرد و یزدگرد، بهرام را آزاد کرد.
عباس:
پیشرو سپاهیانی که از سوی سرزمین های عرب در زمان پادشاهی هرمزد به ایران تاختند.
علی دیلمی بودلف:
از حامیان فردوسی در سرودن شاهنامه.
فرامرز:
پسر رستم زال است که از خواهر گیو زاده شده است، بار اول در لشگر کشی رستم به توران به خونخواهی سیاوش در صحنه ظاهر میشود، او پیشرو سپاه است. در سر راه خود به توران ورازاد شاه سپنجاب راه را بر او میگیرد و بعد از شکست سپاهیانش، ورازاد را دستگیر میکند و سرش را میبرد؛ افراسیاب پسر خود سرخه را به مبارزه میفرستد که او نیز به دست فرامرز اسیر و به رستم تحویل داده میشود که سرانجام به دستور رستم او را هم سر میبرند. در جنگ رستم و اسفندیار مهرنوش را میکشند. پس از اینکه رستم در کابلستان با نقشه شغاد و شاه کابل کشته شد، فرامرز به کابل تاخت و پس از کشتن عدهی زیادی، شاه کابل را زنده دستگیر میکند و بر سر همان چاه میبرد و از آنجا وارونه میآویزد و دیگر خویشان او و شغاد را میسوزانند و شاه جدیدی در کابل میگمارد. وقتی بهمن به شاهی رسید، اولین کارش حمله به زابلستان بود که زال را به بند کشید، فرامرز که در مرز بست بود، با شنیدن موضوع خود را به زابل رسانید و سه روز با سپاه بهمن جنگ کرد ولی در اثر وزیدن باد مخالف، سپاهیانش پراکنده شد و فرامرز با چند نفر از نزدیکانش دلاورانه به جنگ ادامه داد و عدهای از سپاه بهمن را کشت، سرانجام اسبش زخمی شد و فرامرز پیاده ماند و پس از جنگی طولانی و شجاعانه در اثر زخمهای زیادی که خورده بود، توان خود را از دست داد و دستگیر شد. او را دست بسته پیش بهمن بردند و بهمن او را به دار آویخت و تیرباران کرد.
فرانک:
مادر فریدون و همسر آبتین است که پس از مرگ شوهرش پرورش و نگهداری او را به عهده میگیرد. فریدون را به نگهبان مرغزاری که صاحب پرمایه است میسپارد و فریدون از شیر این گاو تغذیه می کند.
فرخزاد:
نام مستعاری است که گشتاسپ در روم برای خود انتخاب کرد.
فرخزاد:
پس از اینکه آزرم دخت بعد از چهار ماه پادشاهی درگذشت ، ایرانیان فرخ زاد را که از نژاد شاهان بود، از جهرم فرا خواندند و بر تخت شاهی نشاندند. ولی پس از یک ماه پادشاهی یکی از غلامانش به نام سیه چشم زهر، در داخلِ می ریخت و او را مسموم کرد.
فرشیدورد:
برادر پیران ویسه و از پهلوانان بنام توران است که همراه برادرش پیلسم پیران را از مرگ سیاوش آگاه کرد. وقتی پیران در جنگ یازده رخ به دست گودرز کشته می شود بالای سر جنازهی او می رود در حالی که لهاک برادر دیگرش نیز همراه اوست. بعد از دیدن آن وضع همراه برادرش لهاک قصد فرار به توران می کند و این خبر به سپاه ایران می رسد و گستهم داوطلب می شود که آن دو را تعقیب نموده بکشد، آنان را در بیشه ای می یابد و فرشیدورد را به ضرب شمشیر می کشد و لهاک را نیز از پا درمیآورد.
فرشیدورد:
پسر گشتاسپ و برادر اسفندیار است، در جنگ دوم ارجاسپ و گشتاسپ کهرم برادر ارجاسپ او را به شدت زخمی کرد. بعد از اینکه اسفندیار با وساطت جاماسپ، از بند آزاد شد خود را بالای سر برادرش رساند و او را بدان حال زخمی دید، پس از گفتگویی کوتاه با اسفندیار جان سپرد.
فرطوس:
از پهلوانان بزرگ ماوراءالنهر است که به یاری افراسیاب میآید تا با کیخسرو بجنگد و افراسیاب آمدن وی و خاقان چین و دیگر پهلوانان را به پیران اطلاع میدهد. گرچه دربارهی پایان کار فرطوس به صراحت سخنی نرفته است، ولی از سخنان شیده فرزند افراسیاب، نزد پولادوند چنین برمیآید که فرطوس به دست رستم از بین رفته است،
فَرغار:
از پهلوانان سرد و گرم چشیدهی تورانی است. پس از کشته شدن کافورِ مردم خوار به دست رستم افراسیاب بسیار نگران میشود. ولی بزرگان کشور او را دلداری داده و به ادامهی جنگ و رویارویی با رستم برمیانگیزند. او نیز فرغار را برای جاسوسی و گزارش وضع رستم و سپاهیانش به اردوی ایران میفرستد.
فرنگیس:
دختر افراسیاب و زن دوم سیاوش. او پنج ماهه آبستن بود که سیاوش کشته شد. فرنگیس از پدر خواهش کرد که سیاوش را نکشد و او را از رستم و کیکاوس ترساند. افراسیاب خشمگین شد و دستور داد تا او را در اتاقی تاریک زندانی کردند. پس از کشته شدن سیاوش، با صدای بلند ناله و پدرش را نفرین میکرد. افراسیاب او را به دست دژخیمان سپرد، تا آنقدر بزنند که بچهاش سقط شود و دستور اعدام او را نیز داد. ولی با پادرمیانی پیران ویسه وی از مرگ و شکنجه نجات یافت و در منزل پیران به سر برد، تا اینکه بچهاش به دنیا آمد و او را کی خسرو نامید. گیو که برای یافتن
کیخسرو و سالها پس از مرگ سیاوش به توران زمین رفته بود. پس از یافتن کیخسرو، فرنگیس همراه آن دو به ایران میآید. در دوران پادشاهی کیخسرو فریبرز به وسیلهی رستم از فرنگیس خواستگاری میکند و سرانجام فرنگیس راضی به این وصلت میشود و به همسری فریبرز در میآید.
فُرود:
پسر بزرگ سیاوش است که از زن اولش جریره دختر پیران زاده شد. هنگامی که کیخسرو به پادشاهی رسید، طوس را همراه سپاهی مامور جنگ با توران کرد، ولی سفارش نمود که از راه کلات نرود، چون فرود در آنجا زندگی میکند و هیچیک از ایرانیان را نمیشناسد و ممکن است جنگی رخ دهد، ولی طوس از راه کلات آمد. فرود با اطلاع از نزدیک شده سپاه همراه تخواره، مشاورش برای تماشای سپاه آمد و تخواره به او گفت که سپاه برادرت برای کین خواهی، عازم توران است. بهرام از جانب طوس مامور شد تا آن دو را به لشگر گاه بیاورد. وقتی بهرام با آنان روبرو شد، فرود خود را معرفی کرد، نشان بازویش را نشان داد. بهرام بازگشت و به طوس گفت که او فرزند سیاوش است. طوس خشمگین شد و ریونیز را برای آوردن او فرستاد که وی به دست فرود کشته شد. زسب نیز به دنبال ریونیز حرکت کرد و با تیر فرود از پای درآمد. سپس به ترتیب طوس و گیو برای کشتن یا اسیر کردن او به سویش حرکت کردند؛ ولی فرود اسب آنان را کشت و آنان ناچار به بازگشت شدند. البته هر پهلوانی که به سوی جایگاه آنان میرفت تخواره همه را برای فرود معرفی میکرد. فردای آن روز، طوس فرمان حمله به دژ را داد. فرود شکست خورد و به سختی زخمی شد و این بیژن بود که وی را دنبال کرد و زخمی عمیق با شمشیر بر او وارد آورد. فرود به هر ترتیبی بود خود را به درون دژ رسانید و در دژ را به روی سپاه طوس بستن و مادر و همسران فرود دور او جمع شدند. ولی فرود به سبب زخمهای شدید پس از لحظاتی درگذشت.
فرهاد:
ظاهراً فرزند برزین و از پهلوانان نامی ایرانی است.
فرهاد:
از بزرگان سپاه انوشیروان که در جنگ با قیصر قسمت چپ لشگر زیر نظر او بود.
فریان:
حاکم یکی از شهرهای تحت تسلط قیدافه است که از اسکندر شکست خورد.
فریبرز:
فرزند کیکاوس است که نخستین بار وقتی که رستم، کیکاوس و همراهانش را از زندان شاه مازندران آزاد میکند و خون جگر دیو سپید را به چشمانش میچکاند و کیکاوس بر تخت شاهی مازندران مینشیند؛ فریبرز جزو حاضرین در مجلس میآید و بار دوم موقعی است که هجیر یکایک پهلوانان را به سهراب معرفی میکند.
فریدون:
فرزند آبتین و فرانک است که در دوران کودکی پدرش به دست جلادان ضحاک کشته میشود و مغزش خوراک مارهای دوش ضحاک میگردد. فرانگ او را به دست گاوداری میسپارد که نگهداریش کند. فریدون با شیر گاو برمایه نام، پرورش مییابد و پس از مدتی مادرش او را از گاودار گرفته و در کوه البرز به مرد پارسایی میسپارد، تا از او مواظبت نماید. در شانزده سالگی از البز کوه به دشت میآید و از اصل و نسب خود میپرسد، فرانگ تمام سرگذشتش را برایش بازگو میکند و اضافه میکند که پدرش از نژاد طهمورث است. فریدون به فکر انتقام میافتد؛ ولی مادرش او را از این کار باز میدارد و آن را به فرصتی مناسب موکول میکند؛ هنگامی که کاوه با انبوه مردم نزد او میرود، فریدون با همان سپاه به کاخ ضحاک میتازد و کاخ را متصرف شده و ضحاک را در کوه البرز به بند میکشد و بر تخت شاهی مینشیند و با ارنواز و شهرناز دو دختر جمشید که همسران ضحاک بودند ازدواج میکند که نتیجهی این وصلت، سه پسر به نامهای سلم و تور و ایرج است. پادشاهی را بین سه پسرش تقسیم میکند و چون سلم و تور از این تقسیم ناخشنود هستند؛ ایرج را میکشند و سرش را برای فریدون میفرستند. فریدون در اثر گریه زیاد، در اندوه مرگ پسر، بیناییش را از دست میدهد همسر ایرج آبستن بود و فریدون منتظر به دنیا آمدن فرزند ایرج است تا این نوزاد انتقام پدرش را بگیرد نوزادی که به دنیا میآید دختر است و فریدون پس از بزرگ شدن این دختر، وی را به برادرزادهاش پشنگ میدهد و منوچهر از این دو به دنیا میآید. فریدون در این زمان به درگاه خدا مینالد تا بیناییش را به دست آورد؛ دعایش مستجاب میشود. منوچهر بزرگ میشود و با سلم و تور میجنگد و آنان را میکشد و فریدون، سلم و تور را نیز در کنار ایرج دفن میکند و تاج شاهی را بر سر منوچهر میگذارد و جان به جان آفرین تسلیم میکند.
فیروز:
پهلوان ایرانی از نژاد کروخان و از تخمهی کیقباد است. در لشگر آرایی کیخسرو علیه افراسیاب چنین آمده است.
قارن:
پسر کاوه آهنگر استکه از او با عنوان قارنِ کاوگان نام بده میشود. از پهلونان بسیار دلیر است که تقریباً در تمام جنگها شرکت داشته است. در دوران پادشاهی منوچهر دژ الانان را به همراهی شیروی تسخیر کرد و در اولین لشگرکشی افراسیاب به ایران، سرداری سپاه نوذر با او بود. بارمان، پسر ویسه که قاتل برادر قارن، به نام قباد بود به دست او کشته شد ویسه به خونخواهی پسرش به جنگ او آمد، ولی پس از شکست مجبور به فرار شد و در جنگ کیخسرو، علیه افراسیاب نیز حضور داشتم.
قارن:
فرزند گشسپ از پهلوانان دورهی یزدگرد بزهکار.
قباد:
فرزند کاوهی آهنگر و برادر قارن است که در دربار فریدون منوچهر و نوذر بوده و در جنگ افراسیاب و نوذر نخستین کسی بود که به میدان کارزار رفت و با پهلوان نیرومندِ تورانی به نام بارمان نبرد کرد و به دست او کشته شد.
قلُُون:
وقتی رستم برای آوردن کیقباد به کوه البرز میرفت؛ در راه با طلایهداران سپاه توران درگیر شد و عده زیادی از آنها را کشت. افراسیاب، قلوب را برای بستن راه به روی رستم فرستاد. رستم که همراه کیقباد، به سوی ایران باز میگشت؛ با این گروه روبرو شد و یک تنه به سپاه حمله برد و آنان را در هم شکست و قلون را نیز با نیزه به زمین دوخت.
کافور:
پادشاه و پهلوان دژی بود که تور آن را بنا کرده بود، که بسیار محکم و استوار بوده است. این شخص از گوشت انسان تغذیه میکرد و بدین سبب او را کافور مردمخوار میگفتند که رستم او را کشت و دژ را به آتش کشید.
کاکوی:
نبیره ضحاک که در دورهی پاشاهی منوچهر از گنگ دژهوخت (بیت المقدس) با سپاهی گران به ایران میتازد و در نخستین روز جنگ عده زیادی از دلیر مردان ایران را میکشد و در روز دوم در نبرد تن به تن به دست منوچهر کشته میشود.